خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق
تیره آن دل که درو شمع محبت نبود
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
ره درس عشق در دفتر نباشد
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشگل حکایتی است که تقریر می کنند
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
حافظ آنروز که طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم بود
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازانی چنین مستحق هجرانند
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نه بیند کرا دوا بکند
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ
که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جاد وی تو بود
دیدی ای د ل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد عاشق وبایار وفادار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد وسوخت
ار دیرینه به بینید که با یار چه کرد
عشق و شباب ورندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب
کافر عشق ای صنم گناه ندارد
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل باما چه ها کرد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
سلام
خسته نباشی وب خیلی نازی داری
به مام یه سر بزن
روی تبلیغات کلیک کنید ممنون می شم.
با تشکر مهربونی ۱۳
عقل در راه عشق نا بیناست
عاقلی کار بوعای سیناست
خسته نباشی بابت پست قشنگت
ضمنا اگه خواستی
یه سری به وبلاگ ما بزن روشهای کسب درآمد از اینترنت
امیدوارم استفاده کنی و بدردت بخوره.
آدرس رو تو کامنت قبلی اشتباه وارد کرده بودم
http://pool87.blogsky.com/